دل خوشی

ناخوش بودم از اینکه مجبور بودم تنها به صدایت دل خوش کنم ...


ولی امروز که همین تنها دل خوشیم هم برآورده نشد ......



حالا صدایت هم مثل تصویرت در من جاری شده


و من لبریز از تو شدم.



جایت در صحن چشم هایم خالی عزیزم!

دل دادگی

همین که چشم هایم به قدر یک نخ باز شدند فهمیدم خوابت را دیده اند ...

به دیدنت عادت دارند در بیداری که نباشی تخیلت می کنند

تمام قد از این حس فراق بی حس شده بودم و

...

اتاق پر از بوی تو بود.


 حالا که نیستی

می بینم چقدر زمان روی دوشم سنگینی می کند.


ساده مگذر از کنار این همه دلدادگی که تعهد به تو مرا از قید هرچه تعلق است آزاد کرده

چقدر این قداست را دوست دارم

برای شکر باید هزار رکعت بنوشمت عزیز...


. . . د و س ت ت د ا ر م . . .

عاشقانه ترین حرف ها

همه از همین تک جمله ی ساده جان می گیرند


اولین ابراز وجود قلبم

وقتی بود که این چند حرف را

به همین ترتیبی که می بینی

در گره خوردن با چشم هایت

ادا کرد

:

دوستت دارم